این کتاب ترجمهای است از:
The History of Medicine: A Very Short Introduction,
William Bynum,
Oxford University Press, 2008
مقدمه مترجم
کتاب تاریخ پزشکی اثر ویلیام باینوم (۱)، پروفسور تاریخ پزشکی در مرکز مطالعات تاریخ پزشکی ولکام در لندن، از محققان صاحبنظر در تاریخ پزشکی، و متخصص در تاریخ مالاریا و تأثیر نظریههای انقلابی بر پزشکی است. وی تألیفات متعدد در تاریخ پزشکی دارد، از جمله فرهنگ تاریخ علم (۲)(۱۹۸۱)، علم و طبابت در قرن نوزدهم (۳)(۱۹۹۴)، فرهنگ اعلام پزشکی (۴)(۲۰۰۷) در پنج جلد با همکاری همسرش هلن باینوم و تاریخ مختصر علم (۵)(۲۰۱۲). به پاس خدمات وی دانشگاه یورک انگلستان جایزه بینالمللی ویلیام باینوم را سالیانه به پژوهشگران جوان حوزهٔ مطالعات تاریخ پزشکی اهدا میکند.
باینوم در این اثر به کتاب تاریخ مختصر پزشکی (۶) تأسی جسته و استاد آلمانی خود، اروین اکنک (۷) (۱۹۰۶-۱۹۸۸)، را الگو قرار داده است. اکنک از مورخان پیشرو در پزشکی اجتماعی بود که تأثیر نظریهها و رویدادهای سیاسی و اجتماعی را بر پزشکی بررسی میکرد و میتوان او را پیرو رادولف ویرشو (۸) (۱۸۲۱-۱۹۰۲) دانست (۹). اکنک تاریخ پزشکی را به چهار دوره تقسیم کرده است. وی با تأکید بر اهمیت بیمارستانهای فرانسه در قرن نوزدهم بهعنوان عصر پزشکی بیمارستانی، دورههای قبل از آن را دوره پزشکی بالینی و کتابخانهای و دوره پس از آن را پزشکی آزمایشگاهی شمرده است. ویلیام باینوم با تأسی به استادش، ضمن رعایت این تقسیمبندی، بخشی به نام پزشکی اجتماعی را به کتاب خویش افزوده است.
باینوم اولین و مهمترین میراث پزشکی یونانی را رویکرد غیردینی به پزشکی و دور راندن خرافه و موجودات فرازمینی از حیطه پزشکی میداند. وی دومین میراث طب یونان را نظریه طبایع چهارگانه و مفهوم سلامت به معنای تعادل بین طبایع و سومین آن را اساس بوتانیک (گیاهی) داروها برمیشمرد. باینوم در فصل پزشکی کتابخانهای، که معاصرِ قرون وسطی در اروپاست، پزشکی اسلامی و پزشکان برجستهای چون رازی و ابنسینا را معرفی کرده، سپس به بازگشت علوم یونانی از طریق ترجمه آثار عربی به لاتین اشاره نموده و به ادامه پیشرفت علوم پزشکی در غرب (تأسیس بیمارستانها، آزمایشگاهها، دانش و صنعت داروسازی) تا دوره معاصر پرداخته است.
ویلیام باینوم در این اثر با بیانی روان، و گاه طنزآمیز، شوق مطالعه را در مخاطب برمیانگیزد. او دوهزار و پانصد سال تاریخ پزشکی را به اختصار ولی بسیار عمیق عرضه میدارد و با اینهمه، کتابش فهرستوار نیست. عنوان کتاب باینوم کلی است و انتظار میرود که شامل تاریخ پزشکی در تمدنهای بزرگی چون هند، چین، ایران و مصر هم باشد، اما در مقدمه نوشته که هدف از نگارش کتاب، تاریخ پزشکی در یونان و تأثیر آن بر پزشکی در غرب است. این هدف با عنوان کتاب مغایرت دارد.
باینوم در دوره پزشکی کتابخانهای به تلاشهای پزشکان مسلمان در تألیف دائرهالمعارفهای پزشکی چون الحاوی و قانون اشاره کرده، اما پیشرفتهای پزشکی را در تمدن اسلامی به پزشکی کتابخانهای محدود نموده است. در حالیکه پزشکان مسلمان افزون بر کسب توفیق در پزشکی بالینی و کتابخانهای، در پزشکی بیمارستانی و آزمایشگاهی، که مربوط به قرون اخیر در اروپاست، نیز پیشرفتهای درخور توجهی داشتند. در اینجا شرح کوتاهی داده میشود از خدمات پزشکان بزرگ مسلمان به دانش پزشکی در دوره رونق و شکوه تمدن اسلامی، که مقارن قرون وسطی در غرب است.
بنیان پزشکی اسلامی بر نظریه طبایع چهارگانه بود که تعادل آنها موجب صحت و تعادل نداشتنشان مسبب بیماری بود. این اصل از مکتب پزشکی یونان و آرای بقراط و جالینوس گرفته شده بود. در واقع آیات قرآن و احادیث نبوی در رعایت بهداشت و پیشگیری از بیماریها و ترجمهٔ آثار بقراط و جالینوس و الحشائش دیسکوریدوس به عربی اساس پزشکی اسلامی را تشکیل داد. مقارنت پزشکی و فلسفه در یونان به پزشکی اسلامی نیز منتقل گردید، چنانکه مترجمان آثار فلسفی در بیتالحکمه، چون حنینبن اسحاق و ثابتبن قره، پزشکان نامداری نیز بودند و طبیبانی چون رازی و ابنسینا فیلسوف هم بودند.
مشاهدات بالینی محمدبن زکریای رازی، پزشک بزرگ ایرانی، وی را همپایهٔ بقراط قرار داده است. جرج سارتن نیمهٔ دوم سدهٔ نهم میلادی/ سدهٔ سوم هجری را در تاریخ علم «عصر رازی» نامیده است و مشاهدات بالینی رازی را برتر از جالینوس دانسته است. (۱۰) کتاب الجدری و الحصبه رازی دربارهٔ تشخیص افتراقی آبله و سرخک بیش از همهٔ رسایل بقراطی در عالم پزشکی مشهور بوده است. رازی در این کتاب شرح بالینی دقیقی از بیماری آبله و سرخک داده و سرخک را از آبله خطرناکتر دانسته (۱۱) و در چهارده باب بیماری آبله و سرخک را از مرحله پیشگیری، پیشآگهی، درمان و مراقبتهای دوره نقاهت توضیح داده است.
رازی در رسالهٔ امثله من قصص المرضی و حکایات لناخلط نوادر نیز نمونه بیماری و حکایاتی از بیماریهای نادری را که تشخیص آنها دشوار بوده، گردآورده است. (۱۲) وی شرح ۳۳ بیماری را با نام بیمار و علائم بیماری، روش معالجه و نتیجه آنها ثبت کرده که بیانگر دقت او در معاینات بالینی است.
رازی برای آموزش طب بالینی نیز توصیههای ارزشمندی دارد. وی در کتاب طب المنصوری سرزدن به بیمارستان و معاینه بیماران به همراه استاد را برای هر محصل پزشکی لازم میداند؛ به دانشجویان توصیه میکند که بر بالین بیمار از حالات او پرسش نمایند، سپس علائم بیماری را با دقت بررسی کنند و به یاد بیاورند که دربارهٔ این علائم چه مطالبی آموختهاند. (۱۳) او طب بالینی را بنیان نهاد و سایر پزشکان مسلمان آن را استحکام بخشیدند، چنانکه بخش بزرگی از قانون ابنسینا به مشاهدات بالینی وی دربارهٔ بیماریهای پوستی، ریوی، اختلالهای عصبی و انواع دیوانگی اختصاص یافته است. (۱۴)
در پزشکی کتابخانهای نیز رازی از پیشتازان تألیف دائرهالمعارفهای پزشکی است. شامل بیماریهای همه اعضای بدن از سر تا پا. ابنابیاصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء از ۲۳۲ کتاب و رساله رازی در موضوعات گوناگون پزشکی چون آناتومی، جراحی، تغذیه و داروشناسی. رازی با کتاب برءالساعه (معالجه فوری) در «طب اورژانس»(۱۵) و با من لایحضره الطبیب در «طب از راه دور»(۱۶) پیشقدم است. وی سبک زندگی را در ابتلای به بیماریها مهم دانسته و در آثار خود دستورهایی برای تغذیه مناسب، ورزش صبحگاهی و پرهیز از نوشیدن الکل ذکر کرده است. (۱۷)
اما مهمترین اثر رازی در پزشکی، الحاوی فی الطب است که تا قرن چهاردهم میلادی یکی از کتابهای مهم پزشکی در دانشکدههای پزشکی پاریس بود. (۱۸) رازی مشاهدات، تجارب و روشهای درمان بیماران خود را روزانه ثبت میکرد. امروزه در سراسر جهان پزشکان این کار را انجام میدهند. الحاوی حاصل چنین یادداشتهایی است.
رازی را نمیتوان مقلد طب یونان دانست. وی در الحاوی، ضمن احترام به پزشکان متقدمی چون بقراط و جالینوس و اریباسیوس و پولس، انتقادهای منصفانهای کرده است. وی در نقد آرای جالینوس، الشکوک علی افضل الاطباء جالینوس را نوشت. عنوان کتاب بیانگر احترامی است که، در حین نقد، برای وی قائل است. رازی در مقدمه نوشته که نقد آرای کسی چون جالینوس دشوار است، زیرا که استاد بزرگی است و از دریای علم او بسیار نوشیدهام، اما بلافاصله مینویسد: «اینها مانع از نقد من بر نظریات او نمیشود و اطمینان دارم که اگر او زنده بود، نقد مرا تحسین میکرد». (۱۹)
دیگر کتاب جامع پزشکی اسلامی کامل الصناعه الطبیه از علیبن عباس مجوسی اهوازی است که میتوان او را پیشکسوت نوشتن کتابهای طبی به سبک جدید دانست. این کتاب از نخستین کتابهای طبی است که به صورت کلاسیک تألیف شده است. اهوازی نیز در طب الملکی آرای قدما را در طب نقد کرده است. این کتاب در دو جلد تدوین شده و شامل بیست مقاله است: جلد اول در ده مقاله دربارهٔ طب نظری، و جلد دوم در ده مقاله دربارهٔ جنبههای عملی پزشکی است. مقاله نهم جلد دوم در ۱۱۰ باب، یک دورهٔ کامل جراحی است. (۲۰) تبویب کتابهای طبی پس از اهوازی به تقلید از طب الملکی بوده است. ابنسینا نیز این روش منطقی تنظیم، طبقهبندی و فهرستبندی را در تألیف قانون بهکار برده است.
جرالد کرمونایی (د. ۱۱۸۷ م)، به فرمان اسقف اعظم تولِدو (طُلَیطُلَه)، رَیموند (د. ۱۱۵۱ م)، قانون را به لاتینی ترجمه کرده بود. کتاب قانون معتبرترین متن برای آموزش پزشکی در دانشگاههای اروپا بود و تا ۱۶۵۰ م در دانشگاهها تدریس میشد. به گفته ویلیام باینوم، هیچ کتابی به اندازه قانون ابنسینا در تاریخ پزشکی خوانده نشده است. (۲۱) این کتاب قرنها مهمترین منبع آموزش پزشکی در دانشگاههای شرق و غرب بوده است. (۲۲) ابنسینا در قانون اطلاعات پزشکی یونانی، ایرانی، هندی و اسلامی را تا روزگار خویش گردآورده و به شکلی منظم عرضه کرده است. او قبل از اینکه به بیماریها و درمان آنها بپردازد، فصلی را به تشریح و فیزیولوژی بدن اختصاص داده است. وی در این فصل به دقت عضلات چشم، عصب شنوایی و نشانههای فلج را وصف کرده، سپس به بیماریها و درمان آنها پرداخته و بخش بزرگی از اثر خویش را به داروشناسی اختصاص داده است. امتحان دارو بر حیوان قبل از استفادهٔ انسان و استفاده از خواص دارویی طلا و نقره از جمله نوآوریهای ابنسینا هستند. (۲۳)
پزشکان مسلمان با تألیف آثار ارزشمند علمی، آموزش پزشکی اسلامی را رونق دادند و به این ترتیب آموزش و درمان در بیمارستانهای اسلامی درهم آمیخت. تأسیس بیمارستان ـ دانشگاه در تمدن اسلامی احتمال دارد با الگوپذیری از دانشگاه جندیشاپور صورت پذیرفته باشد، از طریق پزشکان اعزامی از این مرکز کهن پزشکی در ایران به دربار خلفای عباسی. بیمارستانها را، به سبب هزینههای فراوان، خلفا و حاکمان میساختند. جبرائیلبن بختیشوع برای تأسیس بیمارستان هارونالرشید در بغداد مأموریت یافت و سنانبن ثابتبن قره مشوق المقتدر (ح. ۲۹۵-۳۲۰ ق) برای ساخت بیمارستان بود. اما بیمارستان بزرگ عضدالدوله دیلمی در سال ۳۷۲ ق در بغداد گشایش یافت و ابراهیمبن بختیشوع و ابراهیمبن بکّس، ضمن طبابت در این بیمارستان، به تدریس نیز پرداختند. (۲۴) بیمارستان نوریه در شام که نورالدینبن زنگی (ح. ۵۴۱-۵۶۹ ق)، اتابک شام، آن را ساخت و بیمارستان منصوری که به دستور سلطان منصور قلاوون در سال ۶۸۳ ق در قاهره تأسیس شد، از بیمارستانهای بزرگ در سرزمینهای اسلامی بودند.
اگرچه در تمدن اسلامی بیمارستانها را عموماً حاکمان مسلمان میساختند ولی غیرمسلمانان هم در آنها درمان میشدند و کار میکردند. ثابتبن قره غیرمسلمانان را در بیمارستانها معالجه میکرد. (۲۵) در وقفنامه سلطان منصور قلاوون مذکور است که بیمارستان برای مسلمانان است ولی هر کس دیگری را هم میپذیرد. (۲۶) الگود میگوید که مسیحیان در بغداد مدرسه پزشکی داشتند و فقط همکیشان خود را درمان میکردند. (۲۷)
آموزش پزشکی در بیمارستانها و مراکز آموزشی به صورتهای مختلف بود. رازی در آموزش طب بالینی توصیههای ارزشمندی کرده است. وی سرزدن به بیمارستانها و معاینه بیماران را، تحت نظر استاد، بر هر محصل پزشکی لازم و در شناخت پزشک خوب، تجربیات بالینی او را معیاری مهم دانسته است. (۲۸) به گفته ابنابیاصیبعه، رازی در میان حلقههای متعددی از دانشجویانش مینشست و بیمار و بیماری را بررسی میکرد. (۲۹) در رساله ایارجات (۳۰) به قلم رازی، یکی از این نوع مجالس مناظره به دقت گزارش شده است. در این مجلس دربارهٔ دشواریها و روشهای درمان بیماری جذام بحث شده است. رازی عللی چون طولانی بودن مدت بیماری، سیر تحول بیماری و مشابهت علائم آن با بیماریهای پوستی را از دلایل دشواری درمان جذام دانسته، سپس به علائمی چون افزایش حرارت درون، مزاج فاسد، پلکهای وارونه، اعضای سختشده، ریزش مو، آبریزش چشم و صدای دو رگه اشاره کرده است که موجب اتفاقنظر پزشکان در تشخیص جذام به علت کیفیت بد یا فاسد سودا میشود. (۳۱) ابنتلمیذ (د. ۵۶۰ ق یا ۵۴۹ ق)، رئیس بیمارستان عضدی بغداد، اغلب در حضور شاگردان به بررسی علائم و تشخیص بیماری میپرداخت و از آنها پرسشهایی مینمود. (۳۲) محمدبن ابیالحکم، که ریاست بیمارستان نوریه دمشق را بر عهده داشت، هر روز به بیماران سر میزد و غذا و داروی آنان را میدید، سپس در ایوان بزرگ بیمارستان مینشست و به کتابهای پزشکی مراجعه میکرد. نورالدین زنگی مجموعه بزرگی از کتابها را در دو مخزن قرار داده بود. پزشکان و دانشجویان به ایوان مراجعه میکردند، گرد محمد مینشستند و با او دربارهٔ مباحث پزشکی گفتوگو میکردند. این جلسات ساعتها ادامه مییافت. (۳۳)
در بیمارستان منصوری قاهره، درمان بیماران و داروی آنها رایگان بود. علاوه بر این، پس از ترخیص، متناسب با مدت نقاهت بیماری، به بیماران وجهی میپرداختند که مجبور به کار کردن نشوند. فضاهای سبز و مفرحی برای بیماران طراحی شده بود، خصوصاً بیمارانی که به افسردگی و بیماریهای روحی مبتلا بودند. قصهگویانی شبها برای بیمارانِ بیخوابشده، قصه میگفتند. (۳۴)
با توجه به اهمیت جایگاه پزشکان، در اوایل قرن سوم هجری/ نهم میلادی به صدور مجوز برای پزشکان نیز توجه شد. به دستور مقتدر عباسی (د. ۳۲۰ ق)، سنانبن ثابتبن قره مأمور شد تا از همه پزشکان بغداد آزمون به عمل آورد. (۳۵)
در تمدن اسلامی، به داروشناسی و داروسازی نیز توجه شد. شماری از پزشکان مسلمان افزون بر طبابت، به داروسازی نیز میپرداختند. رازی با توجه به اینکه در علم شیمی و آزمایشهای گوناگون مهارت داشت، در آثار خویش همواره بخشی را به داروشناسی اختصاص داده است. در الحاوی بیش از نهصد مادّه گیاهی، جانوری، کانی و مفردات دارویی معرفی شده است، چنانکه در مقاله فی ابدال الادویه المستعمله فی الطب و قوانینها و وجه استعماله، رازی به اختصار به داروهایی اشاره کرده است که میتوان از آنها بهجای داروهای دیگر استفاده کرد. (۳۶) رازی به جذب دارو از طریق پوست، مخاط یا استشناق تأکید کرده و مقادیر دقیق مصرف دارو را برای هر بیماری معیّن نموده است. وی نخستین کسی است که از الکل برای گندزدایی و از جیوه بهعنوان مسهل استفاده کرده است. (۳۷)
ابنسینا در کتاب قانون به شناخت تأثیر داروها از راه آزمایش، تجربه و معرفی انواع داروهایی که خود ساخته و آزمایش کرده پرداخته است. کتاب دوم قانون دربارهٔ ادویه مفرده و کتاب پنجم دربارهٔ اقراباذین یا داروهای مرکّب است. در کتاب دوم، ابتدا در گفتارهایی خواص داروهای مفرده، شناسایی داروها، اقسام مزه و اعمال داروهای ساده و صفات داروها را توضیح داده و سپس از تأثیر عوامل خارجی بر داروها، تأثیر زمان و نحوه برداشت دارو از طبیعت (گیاه و حیوان) و اثر داروها بر بیماریهای مختلف اندامهای بدن سخن گفته است. در بخش اصلی کتاب دوم قانون بیش از هشتصد نوع فرآورده دارویی معرفی شده است. این داروها گیاهی و حیوانی و معدنیاند، بعضی از آنها بومی ایران نیستند و بعضی هنوز برای محققان ناشناختهاند. در کتاب پنجم قانون (اقرابادین) نیز ابتدا از لزوم وجود داروهای ترکیبی و نیاز به اینگونه فرآوردهها بحث شده و سپس چگونگی ترکیب داروها بررسی و در ادامه، اشکال دارویی و نحوه ساخت آنها بیان شده است. در تعدادی از این اشکال دارویی، استفاده از مقدار خاصی از فرآورده، که منجر به ورود مقدار معینی از آن به بدن میشود مشاهده میگردد. بعضی از این روشهای ساخت بهنحو شگفتانگیزی دقیقاً مطابق روشهای ساخت فرآوردههای دارویی کنونی است که پیداست نویسنده، آگاهی و اطلاع کاملی از علم داروسازی سنتی داشته است. (۳۸)
مسلمانان در روشهای جراحی، چشم پزشکی و اختراع ابزار پزشکی نیز به موفقیتهای بزرگی دست یافتند. بسیاری از ابزارهایی که زهراوی در التصریف معرفی کرده و به تصویر کشیده، شکل اولیه آلاتی است که هنوز در جراحیها بهکار میآیند. (۳۹)
با خیزش تمدن غرب، میراث گرانبهای پزشکان مسلمان از طریق مراکز ترجمه در اسپانیا و ایتالیا، که زمانی در قلمرو اسلامی بودند، به غرب منتقل شد. در قرون میانه، کتابهایی از رازی به لاتین ترجمه و بارها تجدیدچاپ شدند، از جمله الحاوی، المنصوری فیالطب، و الجدری و الحصبه. کتاب قانون ابنسینا بارها به لاتین و زبانهای اروپایی ترجمه شد و اساس آموزش پزشکی در مدارس تازه بنیان غربی گردید.
در پایان این مقدمه، لازم میدانم از رهنمودهای ارزشمند استاد معظّم و گرانقدرم، جناب آقای دکتر هادی عالمزاده، که بهحق مصداق حدیث شریف «مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ، دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً»(۴۰) است، صمیمانه سپاسگزاری نمایم. همچنین از آقای دکترسیدصدرالدین موسوی جشنی، استادیار دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، برای تطبیق بخشهایی از ترجمه با متن اصلی، مساعی صمیمانه همکار ارجمندم آقای دکتر مالک حسینی، ویراستار محترم سرکار خانم سیاره مهینفر و مسئولان و کارکنان انتشارات حکمت تشکر و قدردانی میکنم.
فهیمه مخبر دزفولی
تهران ـ زمستان ۱۳۹۴
قدردانی
بر اساس ساختار این کتاب، برای چندین گروه از دانشجویان درسگفتارهایی برگزار کردهام. بازخورد بسیار ارزشمند آن مرا واداشت تا مطالبی تدوین کنم (از درختان جنگل بسازم).
کارکنان انتشارات دانشگاه آکسفورد، با کاردانی و کفایتی ستودنی، کتاب را آمادهٔ چاپ کردند. نظرهای اصلاحی آندره کیگان (۴۱) و داوری ناشناس سبک و محتوای کار را بهبود بخشید و جیمز تامپسون (۴۲) ویراستاری نمونه است. سپاس من تقدیم به همه آنها.
بیش از همه به هلن باینوم (۴۳) مدیونم که نسخهٔ دستنویس کتاب را با دقت و مهارتی ستودنی خوانده است. سالها پیش او درسهای مرا که در این کتاب آمده است، شنیده بود و نیک میداند چقدر از این کتاب متعلق به اوست!
مقدمه: انواع پزشکی
نوشتهٔ حاضر، کتابی مختصر دربارهٔ موضوعی بزرگ است. کوشیدهام که چارچوبی کلی برای درک تاریخ پزشکی، از آنگاه که یونانیان باستان بنیان گذاشتند و میتوان آن را سنت پزشکی غربی نامید، عرضه نمایم. در این کتاب تاریخی به معرفی نمادین انواع پزشکی پرداختهایم. اینها در جدولی خلاصه، و در پنج فصل توضیح داده شدهاند.
پنج نوع پزشکی در تصویر ۱ نشان داده شده است، شامل پزشکی بالینی، کتابخانهای، بیمارستانی، اجتماعی، آزمایشگاهی، اهداف پزشکان و همچنین جاهایی که کار میکنند. اگرچه به زحمت میتوان آنها را بهظاهر در یک تسلسل تاریخی کنار هم قرار داد، اما انواع پزشکی همافزایی (۴۴) داشتهاند. پزشکی بالینی، که با بقراط شروع میشود، همچنان در بحث مراقبتهای اولیه جدید بازتاب دارد و پزشکی کتابخانهای در دوره میانه مرتبط است با انفجار اطلاعات که از مشخصات دنیای پزشکی جدید بهشمار میرود (البته نه فقط پزشکی). در قرن نوزدهم، پزشکی بیمارستانی که از جهتی پزشکی بالینی هم بود با ابزارهای جدید تشخیص، درمان و تخصص پزشکی، که از بیمارستانهای مدرن انتظار داریم، سلطه وسیعی یافت. پزشکی در جامعه شامل تأکید بر اهمیت زیستمحیطی آب پاکیزه، دفع پسماند، برنامه واکسیناسیون، بهداشت و امنیت در محیطهای کار و همچنین بررسی روند بیماریها و رابطه آنها با تغذیه، عادتها و عوامل محیطی است. پزشکی آزمایشگاهی بیشتر در آزمایشگاه انجام میشود و ظاهراً به معنای داروهای بهتر و شناخت سازوکارهای بدن است که میتواند سبب بهبود تشخیص و درمان شود.
۱. این جدول انواع پزشکی را نشان میدهد. تجزیه و تحلیلها و محل کار و اهداف احتمالی پزشکان مشخص شده است. پنج فصل این کتاب به بررسی تاریخ این پنج نوع پزشکی میپردازد.
این مقولههای تاریخی جالب توجهاند و روش اندیشیدن دربارهٔ تاریخ پزشکی را نشان میدهند که هنوز بر شهروندان امروزی، که مالیاتپردازان و استفادهکنندگان از نظام بهداشتی و منتفع از برنامههای سلامت عمومی هستند، تأثیر فراوانی دارد. انواع پزشکی هم مسیر گسترده بودجههای سلامت را نشان میدهد، خصوصاً در آمریکا که طرفداری از جناحی خاص، هزینههای سلامت را تحت تأثیر قرار میدهد، هویت یک حزب را معیّن مینماید. مراقبتهای اولیه، خدمات بیمارستانی، بهداشت عمومی، تحقیقات زیستپزشکی و فراهم ساختن اطلاعات، از جمله توقعات وسیع بهداشتیاند که وزیر بهداشت دوره جدید باید نگران آنها باشد. مشکل اینجاست که به دلیل محدودیت همیشگی بودجه سلامت، قسمتهای مختلف از بعضی جهات با یکدیگر رقابت میکنند. هر چه برای پژوهش و تحقیق بیشتر سرمایهگذاری شود، بودجه کمتری به کارکنان بیمارستانها و بهداشت عمومی میرسد و برعکس آن هم صادق است.
این گروهها همپوشانی تاریخی دارند. یونانیان و رومیان باستان، با روشهای خود، رویکردهای مختلف مربوط به سلامت را گسترش دادند. آنان کوشیدند از بروز بیماریها در جامعه جلوگیری کنند، مؤسسات سادهای برای مراقبت از بردگان و سربازان داشتند، مکانهایی برای جمعآوری کتاب مهیا میکردند، در پیشرفت دانش پزشکی از طریق پرسش و تحقیق میکوشیدند و از بیماران در کنار بسترشان مراقبت میکردند. انواع مدرن پزشکی بیمارستانی و اجتماعی و آزمایشگاهی در قرن نوزدهم بهوجود آمد و تجسم چیزی است که امروزه مدرنیته میدانیم. در آخرین فصل، از نمادها استفاده کردهام تا شرح مختصری بدهم از تحولات بزرگی که در قرن بیستم و بیست و یکم رخ داده است و در واقع انواع پزشکی یکی شدهاند.
ساختار این تاریخ مختصر با تأکید بر سنت پزشکی غربی است؛ سنتی که شامل مصارف و مخارج سلامت در غرب است و در دیگر جاها هم موضوع مهمی است. مورخان با روشهای دیگری به این موضوع پرداختهاند، اما من این راه را برگزیدهام چون معتقدم که به نوعی، هماهنگی تاریخی دارد و برای معرفی این موضوع (تاریخ پزشکی) به خوانندگان کنجکاو مفید است.
اگر قرار بود این متن به مجلهٔ تخصصی پزشکی داده شود از من خواسته میشد که هر نوع علاقه و رویکردی را که احتمالاً در تفسیر دادهها نقش داشته است بیان کنم. من حدود چهار دهه است که مورخ پزشکی هستم و همچنین دربارهٔ پزشکی در عصر طلایی آن، که در فصل ششم کتاب آمده است، آموزش یافتهام. تحصیلات من در رشته پزشکی حتماً بر روش من در تفسیر تاریخ پزشکی تأثیر داشته است، اما در این کتاب سعی کردهام از این سنت قدیمی ویگیسم (۴۵)، که سراسر تاریخ را با سیر پیشرفت و پله پله به صورت اجتنابناپذیری به حال میرساند، یا نسخه جدیدتر آن، که ارزشهای اخلاقی معاصر را جانشین ارزشهای روشنفکرانه میکند وسپس جنسیتگرایی، نژادگرایی و سایر «ایسمهای» نیاکان ما را سرزنش میکند، خودداری کنم. به نظر من آنان که در گذشته به خدمات پزشکی دسترسی داشتهاند، عموماً مراقبتهای پزشکی را موهبت میدانستند و معتقد بودند که هم پزشک خوب وجود دارد هم پزشک بد. آنان پزشکان خوبی را میخواستند که از ایشان مراقبت کنند، همانطور که ما میخواهیم. آنچه تغییر کرده، این است که پزشک خوب باید چه خصوصیاتی داشته باشد.
۱. پزشکی بالینی
بقراط و تمام آنچه بود
بقراط پدر محبوب همه درمانگران از هر طبقه شده است. هومیوپاتیستها (۴۶) ریشه آموزشهای خود را در نوشتههای بقراط مییابند. طبیعتگرایان (۴۷)، فیزیوتراپها (۴۸)، گیاهشناسان (۴۹) و متخصصان بیماریهای استخوان (۵۰) او را بنیانگذار اندیشههایی میدانند که گرایشهای هر یک از آنان را به موضوع سلامت، بیماری و درمان در بر میگیرد. همچنیناند متخصصان بیمارستانهای امروزی، که بسیاری از آنان باید قسمنامهٔ او را به هنگام گرفتن مدرک پزشکی تکرار کنند.
دلایل این موقعیت شگفتانگیز را میتوان در تاریخ یافت. شخصیت تاریخی بقراط بهقدری مبهم و نامشخص است که میتواند تصورات گوناگونی را دربارهٔ شخصیت او شکل دهد. شخصیت او مبهم ولی واقعی است. او در بین سالهای ۳۷۰ تا ۴۶۰ ق.م. در جزیرهٔ کوز (۵۱)، در ترکیه امروز، میزیست. او کمی مسنتر از افلاطون، ارسطو و دیگر آفرینندگان فرهنگ کلاسیک یونان در آتن بود. باستانی بودن وی سبب حفظ تعداد زیادی آثار «بقراطی» شده است که درخور توجهاند؛ مردم آنچه را ارزشمند مییابند، حفظ میکنند.
افزون بر دانستن مکان و زمان تقریبی حیاتش، از وی اطلاعات اندکی داریم: طبابت میکرد، شاگردانی را با گرفتن شهریه میپذیرفت و یک پسر داشت. او به شهرت نسبی دست یافت، زیرا افلاطون از وی یاد کرده است. صحت اینکه خودش آثاری را نوشته باشد که به او منسوب است، نامعلوم است. او قطعاً همهٔ آنها را ننوشته است و آنها را در طول دو قرن اشخاصی ناشناس نوشتهاند. این مطلب بیانگر این نکته است که میراث بقراطی (۵۲)، یعنی حدود شصت اثر کامل و ناقصی که باقی مانده، دارای ناهمخوانیهای بسیار و آرای متفاوتی است. نوشتههای بقراطی جنبههای گوناگون پزشکی، جراحی، تشخیص، درمان و پیشگیری از بیماریها را پوشش میدهد و برای تغذیه و دیگر جنبههای زندگی سالمتر توصیههایی میکند و یک رساله اختصاصی و تأثیرگذار نیز دربارهٔ نقش محیط بر سلامت و بیماری دارد. بنابراین، مواضع بقراطی بسیاری وجود دارد و پزشکی بقراطی ما دارای ساختاری تاریخی است که با انتخاب موضوعات و نظریههای مشخص شکل و در چارچوبی قرار گرفت که قرنها ناشناخته مانده بود.
در میان این چندگانگی، رشتهای وجود دارد که تمام این پیکر را به هم میپیوندد و بقراط را برای بسیاری از پزشکان جدید نیز جذاب میکند. پزشکی بقراط کلیتگرا (۵۳) است. رویکرد بقراطی همیشه با کلیت بیمار سروکار دارد و اشتیاق جدید برای پزشکی کلیتگرا طبعاً از اینجا ریشه میگیرد. با وجود قابلیت پذیرش و خصوصیات مثبت، این کلیتگرایی ریشه در ارزشهای فرهنگی جامعه یونانی داشت. یونانیان باستان تشریح انسان را نمیپسندیدند. آنان برای شناخت دلیل مرگ، از جسد نمونهبرداری نمیکردند و پزشکان یونانی آناتومی را به دانشجویان خود عمیقاً نمیآموختند. مدارس پزشکی به معنای امروزی آن وجود نداشت. دانشجویان از استادانشان مطالبی میآموختند و آنچه میدانستند آناتومیای سطحی با دقت و تیزبینی برای یافتن علائم بیماری و حدس زدن نوع بیماری بود و خصوصاً درک این پیشآگهی که بیمار شفا خواهد یافت یا نه. برای طب بالینی، که عنوان یکی از فصلهای کتاب است، بیمارستان وجود نداشت و بیمارستان همان خانه بیمار بود.
ساختار پزشکی یونان آن را نمونهای برای مراقبتهای اولیه جدید کرده است. پزشک بقراطی نیاز به شناخت عمیق بیمار دارد: زمینههای اجتماعی، وضع اقتصادی و خانوادگی او چگونه است؟ چطور زندگی کرده؟ چه خورده و چه آشامیده؟ سفر کرده؟ برده بوده یا آزاد؟ سابقه چه نوع بیماریای داشته است؟ دلایل نظری این موضوع در نوشتههای بقراطی مطرح شده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
اگر کلیتگرایی درمانگران طب مکمل را بهسوی یونانیان میکشاند، خصوصیات دیگری نیز در طب بقراطی وجود دارد که در پزشکی علمی دوره معاصر طنین یافته است. مهمترین آنها طبیعتگرایی نهفته در آن است. نظامهای پزشکی شرق نزدیک، مصر، سوریه، بینالنهرین و بابل، الهیات و درمان را با هم آمیختهاند. کاهن ـ پزشک ترکیبی مشترک بود. باور اصلی دربارهٔ علل بیماریها، خشم الهی و کثرت گناهان و قدرتهای جادویی بود. تشخیص بیماری با دعا و تفسیر کردن امعاء حیوان (۵۴) یا اینکه بیمار مرتکب چه گناهی شده است، همراه بود. این روش درمان، که مخلوطی از پزشکی مذهبی و جادویی بود، بخشی از چشمانداز پزشکی یونانی در عهد بقراط بود. معابد شفا و درمان ــ که به الهه یونانی پزشکی، آسکلپیوس (۵۵)، تقدیم شده بود ــ بر تمام قلمرو یونان تأثیر گذاشته بود و یکی از مشهورترین آنها در حیاط پشتی خانه بقراط در کوز وجود داشت. عظیمترین آنها در سرزمین اصلی، اپیداروس (۵۶) بود که بقایای آن موجود است. این معابد در دست کاهنان مقیمی بود که بیماران را میدیدند و بیماری آنان را بر اساس خوابهایی که دیده بودند، تعیین میکردند.
رؤیاها احتمالاً تحت تأثیر مارهای مقدس بود که برنامه خواب بیماران را برهم میزد. مار به سبب پوستانداختن، نماد تجدید حیات بود و عصا نماد خدای یونانی درمان بود (تصویر ۴). جالب توجه اینکه اسکلپیوس و عصا، تجسم جادو و مذهب، اکنون نیز نماد پزشکی مدرن شناخته میشوند.
این معابد درمانی بخش مهمی از مراقبتهای پزشکی یونانی بود، اما ارزشهای حاکم بر آنها، بر میراث بقراطی تأثیر اندکی داشت. در رسالههایی که میراث بقراطیاند، مفروض است که بیماری علتی طبیعی دارد و در یک مورد نویسندهای بقراطی به صراحت تحلیل فرامادّی علل بیماریها را نقد کرده است. این قضیه در آغاز رسالهای دربارهٔ صرع آمده است که در اصطلاح یونانی «بیماری مقدس» نامیده میشد. این بیماری، مقدس فرض میشد چون حملات صرعی شدید بود، بیمار هشیاری خود را از دست میداد، دهانش کف میکرد و دچار سستی عضلات مثانه میشد. علائم روانی هم وجود داشت که گاهی بیماران از آن به نفع خود استفاده میکردند. اسکندر کبیر و ژولیوس سزار از بیماران صرعی قدرتمند در تاریخ باستاناند. جملات آغازین رساله «بیماری مقدس» نوای شیپور طبیعتگرایی در پزشکی تفسیر شده است. این جملات با گذشت بیش از دو هزارسال همچنان گیراست.
این (رساله) دربارهٔ بیماریای است که مقدس نامیده میشود و به نظر من، به هیچوجه این بیماری، الهیتر یا مقدستر از سایر بیماریها نیست، بلکه از علتی طبیعی نشأت میگیرد. انسان به سبب جهل و سردرگمی آن را الهی میداند چون شبیه دیگر بیماریها نیست. این نظریهٔ الهیبودن بیماری همراه است با ناتوانی از فهم آن و شیوهٔ ساده درمان آن، چون انسانها [تصورمیکنند] با تهذیب نفس و اوراد از آن رهایی مییابند. اما اگر به دلیل شگفتانگیز بودنش آن را الهی میخوانیم، بهجای یک بیماری، بیماریهای متعددی را میتوان مقدس نامید.
نکته مهم این است که این مطلب غیرمذهبی نیست (به هیچ وجه این بیماری، الهیتر یا مقدستر از سایر بیماریها نیست) اما در چارچوبی بیان شده است که توضیحی به اصطلاح طبیعتگرایانه از ریشههای این بیماری، که مقدس خوانده میشد، میدهد. نویسنده بقراطی چنین ادامه میدهد:
صرع به علت انسداد در مغز ایجاد میشود و در نتیجهٔ خروج منظم بلغم متوقف میگردد. این مسأله سبب سوءعملکرد مغز میشود و علائم صرع آشکار میگردد.
دو نکته دیگر نیز درخور توجه است:
اول اینکه این نویسنده بقراطی جایگاه هوشیاری و دیگر فعالیتهای ذهنی را در مغز قرار داده است.
و انسان باید بداند که لذت، خوشی، خنده، تفریح، غم و غصه، ترس و نومیدی، سوگ و ماتم از هیچ جای دیگری جز مغز نمیآید و به این وسیله، در شرایطی خاص، ما حکمت و دانش را کسب میکنیم، میشنویم و میبینیم، میدانیم چه چیزهایی خطا و چه چیزهایی صواب، چه چیزی خوب و چه چیزی بد، چه چیزی شیرین و چه چیزی بدمزه است؛ چیزهایی که ما از روی عادت تشخیص میدهیم و چیزهایی که با توجه به فوایدشان درمییابیم.
امروزه اهمیت مغز از دیدگاه علمی امری معمول است، اما در نظر یونانیان چنین نبود. افلاطون، مانند بقراط، معتقد بود که مغز محل فعالیتهای روانی است، اما شاگرد افلاطون، ارسطو، معتقد بود که قلب مرکز احساس، هیجان و سایر فعالیتهای ذهنی است. علاوه بر این، نگرانی و عشق را در قلبمان تجربه میکنیم نه در مغزمان. قلب ما (و نه مغزمان) هنگامی که از زندگی سرشار هستیم، تندتر میزند. علاوه بر این، ارسطو بهعنوان دانشپژوهی تجربی دربارهٔ تحولات جنین، متوجه شد که اولین علامت زندگی در جنین در حال تکامل، حرکتی درون قلب اولیه است. تقریباً دو هزار سال بعد شکسپیر دوباره این بحث را مطرح کرد: به من بگو عشق در کجا جان میگیرد، در قلب یا سر؟(۵۷)
بهرغم عادت زبانی ما، که هنوز هم بیشتر مسائل را به قلبمان نسبت میدهیم، بقراط و افلاطون در این مباحثه پیروز شدند.
دومین نکته مهمی که از این رساله درمییابیم، علت صرع از دیدگاه یک بقراطی است: بلغم مسدود. خلط ممکن است علامت سرماخوردگی معمولی برای ما باشد، اما برای بقراطیها یکی از طبایع چهارگانه بود که اساس سلامت و بیماری را تشکیل میداد و بنابراین در فیزیولوژی و پاتولوژی بقراطی اصالت داشت. نظریهٔ طبایع چهارگانه در همهٔ رسالههای بقراطی منعکس نشده، اما این قضیه را ممکن است اسطورهٔ پزشکی یونان باستان، جالینوس (۲۱۰-۱۲۹ م.)، تدوین و بهعنوان اساس یک نظریه پزشکی تفسیر کرده باشد. جالینوس به نظریه طبایع چهارگانه چنان جایگاهی داد که دامنهٔ آن در تفکر پزشکی تا قرن هجدهم توسعه یافت.
مزاجها، نظامی کامل
طبایع چهارگانه عبارت بودند از: خون، صفرا، سودا و بلغم. چنانکه در تصویر ۲ میبینید، آنان برای فهم سلامت و بیماری و مسائل دیگر چارچوبی محکم ساختند و سرانجام نظریه طبایع را بهوجود آوردند که راهنمای شناخت شخصیت و استعداد بیماریها بود. خصوصیات مزاجها، شامل حرارت و برودت و یبوست و رطوبت، بررسی همزمان روند بیماریها و مراحل زندگی شخص را ارائه میدهند. هر چهار مزاج به چهار عنصر هوا، آتش، زمین و آب مرتبطاند که از دیدگاه فلسفه طبیعی یونانی، همهٔ جهان مادّی از آنها تشکیل شده است.
زیر آسمان دنیای ما، همه چیز تغییر میکند، پیر میشود و میمیرد. در آسمان، حرکت چرخشی کاملی مفروض بود؛ با ستارگانی که از پنجمین عنصر، یعنی «اثیر»، تشکیل شده بودند.
۲. طبایع: طرح بقراطی با اهمیت یکسان خصوصیاتی چون حرارت (گرمی)، برودت (سردی)، یبوست (خشکی) و رطوبت (تری)، سادگی شگفتانگیزی دارد.
کتاب تاریخ پزشکی
نویسنده : ویلیام باینوم
مترجم : فهیمه مخبر دزفولی
تعداد صفحات: ۲۳۲ صفحه